پیدایش سینما در ایران
سینما را مظفرالدین شاه وارد مملکت کرد. نه به قصد خدمت به ملتش، بلکه در راه ارضای ذهن تنوع طلب و حداکثر نوجویش ... و بعد میرزا ابراهیم خان صحاف باشی که با کاربرد سینما آشنا شده بود، آن را که در انحصار شاه و اشرف بود، به میان مردم برد اما با ؟؟؟؟ حرکتش ناتمام ماند. به زودی یک باور عمومی رواج پیدا کرد که کار سینما را باید خارجیها به عهده بگیرند و روسی خان، آقایف، ژرژ اسماعیلف، السکاندر لوین، امیل سورکف، آرنولد یاکوبسن و ... شکل گرفتند. در کار فیلمسازی هم وضع به همین منوال بود، در شروع باز هم یک روسی الاصل قطب بود و دست هموطن دیگرمان را هم هندیها کیلومترها دورتر گرفتند. روز دوازدهم ذی الحجه 1317، مظفرالدین شاه قاجار از تهران به قصد اروپا حرکت کرد. او پس از سیاحت مفصل در اغلب ممالک اروپا، در اوایل تابستان 1279 به چشمههای معدنی شهر معروف «کنترکس ویل» فرانسه رفت، مشغول معالجه شد و در همین ایام بود که سینما را شناخت. در سفرنامهی مظفرالدین شاه میخوانیم که شاه روز یکشنبه 17 تیر ماه 1279 به اتفاق میرزا ابراهیم خان عکاسباشی به تماشای دستگاه سینمو فتوگراف ولانترن ماژیک رفته است. این حادثه 5 سال بعد از ازدواج اختراع برادران لومیر در پاریس رخ داده است. میرزا ابراهیم خان عکاسباشی اولین فیلمبردار ایرانی، متولد مرداد 1253 در تهران و متوفی به سال 1294 در چابکسر قزوین است. میرزا ابراهیم پسر میرزا احمد ضیع السلطنه، عکاسباشی دربار ناصرالدین شاه بود. در مورد ضیع السلطنه روایت شده است که او بدون اجازهی ناصرالدین شاه با معیرالممالک به اروپا سفر کرد و شاه به هر دو غضب کرد. معیرالممالک بازگشت ولی ضیع السلطنه حدود ده سال در اروپا باقی ماند و پسرش میرزا ابراهیم خان از سن چهارده سالگی در پاریس به تحصیل عکاسی، گراورسازی و عکاسی روی چینی پرداخت و زمانی که سرانجام ناصرالدین شاه به پدرش رخصت بازگشت به وطن را داد، او نیز همراه پدر به تهران آمد و به دستور شاه در خدمت مظفرالدین میرزا که ولیعهد بود و در تبریز به سر میبرد درآمد. پس از کشته شدن ناصرالدین شاه، میرزا ابراهیم خان عکاسباشی با ولیعهد به تهران آمد. میرزا ابراهیم خان در سفر پدرش که در پاریس بسر میبرد ترتیب خرید دوربین را داد. میرزا ابراهیم خان اولین فیلم را در «اوستاند» بلژیک در مراسم جشن گلها فیلمبرداری کرد و سپس همراه با شاه به ایران بازگشت. شروع نمایش فیلم از همان روزهای نخست بازگشت مظفرالدین شاه لااقل در دربار و بعد رفته رفته نزد بزرگان و اشراف، به هنگام میهمانیهای عروسی و ختنهسوران آغاز شد. نمایش فیلم در هر دفعه، غالباً دو بار و جداگانه یک بار برای مردها و یک بار برای زنها صورت میگرفت. عکاسباشی ضمن نمایش مرتب فیلم در دربار و نزد اشراف، گاه و بیگاه نیز به فیلمبرداری میپرداخت.
اولین گام برای عمومیشدن سینما توسط میرزا ابراهیم خان صحاف باشی در ایران وقتی سینما در آمریکا و اروپا، پنج سال پیش از تهیهی «سینما توگراف» به دستور مظفرالدین شاه و به وسیلهی میرزا ابراهیم خان عکاسباشی، زاده شد، یک هنر اجتماعی بود و کوشش میشد که تودهی مردم هرچه بیشتر جلب آن شوند و به همین جهت ایجاد سالنهای ارزان قیمت یا استفاده از چادر برای جذب بیشتر تماشاگر، یکی از مهمترین هدفها بود (مثلاً ژرژه لیس فیلم سفر به ماه را زیر چادر نمایش داد). اما در ایران بر عکس، سینما ابتدا حالت اشرافی داشت و پادشاه آن را ابتدا در دربار و بعد نزد اشراف و اعیان رواج داد. اولین گام برای عمومی شدن سینما، به وسیلهی مردی به نام میرزا ابراهیم خان صحاف باشی برداشته شد. این مهم در آذر ماه 1284 شمسی روی داد. او در خرداد ماه 1276 طی سفری شش ماهه که برای داد و ستد جواهر به دور دنیا رفته بود با سینما توگراف آشنا شد. یعنی دو سالی پس از رواج سینما توگراف، روز جمعه بیست و پنجم ذی الحجهی 1314 هجری قمری، در تماشاخانهی پاریس در لندن. صحاف باشی در بازگشت به ایران (حدود مهر ماه 1283 شمسی) نخستین سالن نمایش فیلم را در حیاط پشت مغازهاش دایر کرد (سه راه مهنا ـ چهار راه مهنای فعلی در لاله زار نو، که تا خیابان ارباب جمشید ادامه داشت)، مشتریان او در این دوره از اعیان از جمله اتابک و علاء الدوله بودند و از فیلمهایی که نمایش میداد یکی داستان مردی بود که بیش از صد مرد را وارد کالسکهی کوچکی میکرد و یا از مرغی بیش از بیست تخم میگرفت و این فیلمهای فانتزی، نوع معمول کمدیها آن زمان بود. صحاف باشی در ماه رمضان 1322 ـ نوامبر 1904، در اوایل خیابان چراغ گاز (امیرکبیر فعلی) سالنی باز کرد که یقیناً نخستین سالن عمومی سینما در ایران است. معروفست که مقابل درب ورودی سالن نمایش ـ دالان سینما ـ سه دستگاه جهاننما قرار داشت که تماشاگران از سوراخی که در آن تعبیه شده بود، تصاویری برجسته میدیدند. از فیلمهایی که در این سالن ـ که معمولاً فقط شبها باز بود و در آن لیموناد و سایر آشامیدنیها به فروش میرسید ـ به نمایش در میآمد میتوان از فیلمی یاد کرد که در آن مردی مشغول جارو کردن کوچهای است، در این حال ماشین جاده صاف کنی از راه میرسد و او را زیر میگیرد و جارو کش به صورت باریک و بلند در میآید. بعد یکی از روی چهار پایهای با تخماخی روی سرش میکوبد و مرد این بار کوتاه و چاق میشود! ... اصولاً بیشتر فیلمهای این سالن از محصولات کمپانی «پاته» بود. این سینما یک ماه رمضان فعالیت داشت و بلیتهایش یک، دو، سه و پنج ریال بود. یکی از اولین تماشاگران سینمای چراغ گاز تعریف میکند که وقتی تماشاگران سر جای تعیین شده نمینشستند، صحاف باشی که همواره لبادهی بلند سیاه رنگی به تن داشت با صدای بلند میگفت: «حیا کنید، بروید سر جایتان، آهای یک قرانیها بروید سر جایتان ...» عمر سینمای چراغ گاز که تماشاگرانش آدمهای نسبتاً پولداری بودند تنها یک ماه رمضان بود. دو روایت برای تعطیلی زودرس سالن چراغ گاز در دست است: در روایت نخست، حاکی از آن است که با بذگویی گروهی از مردم که تأسیس سالن سینما را در خیابان چراغ گاز بیدینی میدانستند، شیخ فضلالله نوری به تکفیر سینما میپردازند و صحاف باشی به ناچار سینمایش را تعطیل میکند. روایت دوم این است که چون صحاف باشی از مبارزان مشروطه خواه بود، به لحاظ درگیریهایی که با دربار داشت، با بدگوییهایی که از «سینما» شد، بهانهای به دست درباریان داد تا سینمایش را به تعطیلی بکشانند. صحاف باشی به دنبال این حادثه، پروژکتور خود را به آرتاشس پاتما گریان (اردشیر خان) واگذار کرد. دربارهی پایان راهِ میرزا ابراهیم خان صحاف باشی، نقل است که: «صحاف باشی پولی از ارباب جمشید گرفت و خانه عیاش را به عنوان رهن یا بیع شرط به ارباب جمشید داد، مدت منقضی شد، ارباب جمشید در مقام تصرف خانه برآمد، صحاف باشی عریضهای حضور شاه عرض کرد که ارباب جمشید طلبی از من دارد و میخواهد خانه سیهزار تومانی عیال مرا در عوض چهارده هزار تومان ببرد. مستدعی است که دستخط مبارک را صادر فرمایند که مهلتی به من بدهد تا به مروز طلب او را بپردازم». حکم جوابیه و دستخط این بود: جناب اشرف اتابک اعظم ـ صحاف باشی را زنجیر کنید، تا طلب ارباب جمشید را بپردازد. صحاف باشی را گرفته و حبس نمودند، تا توسط آقایان علماء او را از زندان خارج نموده، در خانه شریفالدوله که رئیس محاکمات خارجه بود محترماً حبس نمودند». صحاف باشی در خانهی شریفالدوله ماند و سرانجام پس از تحمل رنجهای معنوی و مادی بسیار و دلسوختگی تمام از وضع سیاسی ایران، اقدام به فروش اموال و اجناس خود کرد و وسایل کارخانهی ورشوکاری و تماشاخانه و دستگاه سینما توگراف و فیلمها و غیره را فروخت. سپس تحت الحفظ در سال 1286 شمسی از ایران تبعید و راهی کربلا شد و پس از مدتی نیز به همراه همسر و فرزندانش به هند مهاجرت کرد. دو سال بعد از میرزا ابراهیم خان صحاف باشی سرانجام این روسی خان بود که توانست سینما را رواج دهد. مهدی روسی خان، نام ایرانی یکی از تکنسینهای عکاسخانهی عبدالله میرزا قاجار است که نام اصلیاش «ایوانوف» بود. او در مهر ماه سال 1254 هجری شمسی، در تهران متولد شد. پدرش انگلیسی و مادرش از تاتارهای روس بود. مدتی شاگرد عبدالله میرزا بود که بعد از درگذشت مظفرالدین شاه و آغاز سلطنت محمدعلی شاه و کنار رفتن میرزا ابراهیم خان عکاسباشی به ریاست بخش عکاسی دارالفنون (در طبقهی فوقانی داروخانهی شورین) و همچنین مقام عکاسباشی دربار دست یافته بود. این عکاسخانه (عکاسخانهی مدرسهی مبارکهی دارالفنون) تا اوایل مشروطیت دایر بود و ایرانوف (روسی خان) نیز در آن فعال بود. مهدی روسی خان بعد از مدتی، خود (در فروردین ماه سال 1286) دست به تأسیس عکاسخانه زد. ایوانوف به خاطر عکسهایی که از نجبا و اشراف برداشته بود، از محمدعلی شاه عنوان روسی خان را دریافت داشته بود و به زودی توانست به کارش رونق بدهد. در همین زمان ـ سال 1286 شمسی ـ دو روسی به افتخار ولیعهد (احمد میرزا) دو فیلم در تالار آئینهی قصر گلستان نمایش دادند.
اولین مدرسه بازیگری ایران «مدرسه آرتیستی» و «آبی ورابی» اوایل سال 1308، اوانس اوگانیانس به همراه دخترش زما از طریق مشهد وارد تهران شد. سینماها در تهران سه سال پس از آغاز سینمای ناطق، همچنان به نمایش فیلمهیا صامت مشغولند. هنرپیشگان سرشناس: هارولد لوید، چارلی چاپلین، می مارش، استم قرانت (ویلیام دزموند تایلور)، ریچارد تالماج، ایوان ماژوخین، انی اندورا و پات و پاتاشون هستند. اوگانیانس که ظاهراً مقولهی کارش سینماست، پس از بررسیهای مقدماتی در مییابد که مرکزی تحت عنوان «فدراسیون بین المللی مجامع تحقیقات علمی» از چهار سال پیش به این سو در تهران فعال است. لذا عضویتش را میپذیرد و بزودی با توجه به سوابقش در زمینهی کار سینما در شوروی و بعد در ایران، در جمع هیأت عالیهی فدراسیون قرار میگیرد. اوگانیانس به زودی با هموطن دیگر مهاجرش گریشا ساکوارلیدزه که قبلاً به تابعیت دولت ایران درآمده است، آشنا میشود. او فکر تأسیس مدرسهی سینمایی و سپس تولید فیلم را به مرحلهی عمل در میآورد، کاری که چندی قبل از او، علی وکیلی قادر به انجامش نشده بود. سرانجام اوگانیانس در بیستم اردیبهشت 1309 کار مدرسه را آغاز میکند. مراجعهی بیش از صد و پنجاه نفر باعث میشود که اوگانیانس کلاسهای متعددی را که لازمهی این امر است؛ از موسیقی، بازیگری، ورزش، فیلمبرداری، ژیمناستیک و رقص و ... ایجاد کند، ولی شاگردان به تدریج طی ماه نخست، تحلیل میروند، اما اوگانیانس به تعداد باقیماندهی شاگردانش (که فقط هیجده نفر هستند) راضی و قانع است. سرانجام سعایتها و بدگوییها و مشکلات که بیش از اندازهی ظرفیتش است او را ناچار از عکسالعمل میسازد و هنوز بیش از یک ماه از افتتاح نخستین دورهی مدرسهی آرتیستی سینما نمیگذرد که اوگانیانس از پنجم تا سیزدهم تیر ماه 1309، سه بار آگهی «مدرسه آرتیستی سینما» را (وزارت معارف او را ناچاره از انتخاب عنوان «پرورشگاه آرتیستی سینما» و بعد «ورزشگاه آرتیستی سینما» کرده بود) منتشر میکند و خود نیز برای نخستین بار مقالهای را انتشار میدهد و در آن در کنار اشاره به مشکلاتش، امیدواری و خوشبینیهایش را به آیندهی کاری که شروع کرده، ابراز میدارد.